تنها چیزی که خستم میکنه جواب ندادن عشقمه
نمیدونم ازم چقدر ناراحته که جوابمو نمیده
هیچی خستم نمیکنه به این اندازه اخه آدم نگران میشه دلتنگش میشه
خب منم آدمم دل دارم, یدونه عشقم اونه
خونمون هم فروختیم تا همه پولو بذاریم رو هم یا جداگونه یا یه خونه 2طبقه بخریم آخه من اصلا دوست ندارم آپارتمان باشه وگرنه تا حالا خریده بودیم می خوام خونه شخصی باشه از آپارتمانهایی که همه جور افرادی زندگی میکنن خوشم نمیاد میخوام عشقم راحت باشه از آپارتمان اصلا خوشم نمیاد حداقلش 2طبقه باشه که خودمون باشیم فقط گرونن اونام ولی من عمرا آپارتمان بخرم به این خاطرم خانوادم فروختن خونه خودمونو
به خانوادمم گفتم هر چه زودتر برا من وخودشون خونه بخرن
تاحالم نذاشتم آپارتمان بخرن به این دلیل خیلی زمان برده خونه خریدن ما می خوام جای باشه
که خودم برم توش نه هر آدمی می خوام عشقم واقعا راحت باشه
خونه خریدن سخته نمی خوام قبل خونه خریدن برم خواستگاریش کم دغدغه نداشته حالا بعد ازدواج دغدغه خونه داشته باشه باید حاظر کنم که اونم دغدغه ای نداشته باشه الان خودم تنهایی فشارارو تحمل کنم بهتر از اینه که عشقمم باشه اونم فشار بکشه به این خاطرم تا الان نذاشتم خانوادم برن خواستگاریش
بعدخونه خریدن برم خواستگاریش ,خیلی فک کردم خب زهرام حق داره
خلاصه بعد رفتن به خواستگاریش یا اینوری میشه یا اونوری
بهتراز اینه که بلاخره اونم حق داره خانواده منو بشناسه
فقط خدا کمکم کنه کم کم زهرارو راضیش کنم تا اجازه رو بگیرم ازش
خدایا زودتر جور کن خونه رو بخرم نمی خوام دست خالی برم خواستگاری گلم
حداقل خونه باشه, باید عشقمو راضی کنم از دلش در بیارم اجازه رو بگیرم ازش
ای خدا خودت کمکم کن
نظرات شما عزیزان:
|